فرخ صباح آن که تو بر وی نظر کنی فیروز روز آن که تو بر وی گذر کنی آزاد بندهای که بود در رکاب تو خرم ولایتی که تو آنجا سفر کنی دیگر نبات را نخرد مشتری به هیچ یک بار اگر تبسم همچون شکر کنی ای آفتاب روشن و ای سایه همای ما را نگاهی از تو تمام است اگر کنی من با تو دوستی و وفا کم نمیکنم چندان که دشمنی و جفا بیشتر کنی مقدور من سریست که در پایت افکنم گر زآن که التفات بدین مختصر کنی عمریست تا به یاد تو شب روز میکنم تو خفتهای که گوش به آه سحر کنی دانی که رویم از ... الله نور السموات والارض ...
... دنیای کرونایی ...
... در جهان هر چیز چیزی را جذب کرد ...
کنی ,تو ,نگاهی ,روز ,ای ,تمام ,که تو ,نگاهی از ,را نگاهی ,از تو ,تو تمام
درباره این سایت